همگرایی اسلامی میان شیعیان و اهل سنّت برای آزادسازی قبله نخست مسلمانان، باعث شده صهیونیستها تحرّکات تفرقهگرای خود را بیشتر کنند؛ از سویی فلسطینیان را از خطر «گسترش تشیع» بترسانند و چهره مبارزان فلسطینی مرتبط با ایران را به عنوان «مزدوران ایران» و «گسترش دهندگان تشیع در فلسطین» تخریب کنند و از سوی دیگر به ایرانیان و شیعیان این گونه تلقین کنند که فلسطینیها، ناصبی و دشمن اهل بیت(علیهم السلام) هستند و نه تنها نباید به آنان کمک کرد؛ بلکه این اراده خداست که ظالمان را به جان ظالمان بیاندازد و توسط یهود، فلسطینیان ناصبی بدتر از یهود از بین بروند!!
در حال حاضر همزمان با طوفان الاقصی و جنایات وحشیانه اسرائیل بر علیه مردم مظلوم غزه شبهه ناصبی بودن مردم فلسطین بویژه مردم غزه بیش از هر زمان دیگر پخش شده است؛ لذا در این برهه حساس ضرورت دارد که این شبهه بصورت متقن جواب داده شود که در متن پیش رو به این امر مهم پرداخته شده است.
برای پاسخ به این شبهه از چند زاویه به این مطلب پرداخته خواهد شد:
فیروز آبادی در تعریف ناصبی می نویسد: ناصبی و اهل نصب کسانی هستند که دشمنی حضرت علی (علیه السلام) را جزء دین خود قرار داده اند و آنان اهل نصب با آن حضرت اند؛ یعنی با او دشمنی دارند. طبق روایات هم ناصبی کسی است که بغض امام علی و اهل بیت علیهم السلام را داشته و با آنها دشمنی کند. علما نیز ناصبی را کسی میدانند که با اهل بیت دشمن باشد و دشمنی خود را با آنان آشکار کند. در برخی از روایات دشمنی با شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام به عنوان ناصبی معرفی شده که این روایت از نظر سند و محتوا قابل خدشه است که در انتها بررسی خواهد شد.
حال که مفهوم ناصبی مشخص شد باید ببینیم که طبق این ملاک ها میتوان مردم فلسطین را ناصبی دانست یا نه؟
علمای شیعه با زبان و قلم، شیعیان را برای كمك به برادران ستمدیده خود تشویق و تهییج كرده، با فتاوی آشكار و صریح كمك به آنان را واجب شرعی شمرده، كشته شدن در راه آزادی بیتالمقدس را شهادت در راه خدا محسوب داشتهاند که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می شود:
سید شرف الدین عاملی صاحب کتاب المراجعات که در اوج قله حمایت از تشیع بود، موضعگیریهای سختی علیه رژیم صهیونیستی داشت. ایشان از نخستین علمایی بود كه در جهان عرب، از روند مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین احساس نگرانی كرد. وی مسوولیت این بحران را بر دوش دولت انگلیس دانست که تصمیم گرفته بود با استفاده از خلاء فروپاشی دولت عثمانی، پای استواری برای خود در قلب جهان اسلام ایجاد کند. سید شرفالدین از دولتهای جهان خواست که با اعتراض و فشار به بریتانیا، جلوی پیش روی صهیونیستها را بگیرند.
علامه کاشف الغطاء نیز در جانبداری از فلسطین، كارنامه درخشانی دارد. بخشی از تلاشهای بیوقفه كاشف الغطا، مسافرت به كشورهای اسلامی و دیدار با صاحبنظران جهان اسلام بود تا افزون بر آشنایی با وضعیت سیاسی و جغرافیایی مردم، عالمان دین را به توطئههای مرموزانه غرب و اشغال سرزمین فلسطین آگاه کند. وی در یکی از سفرهای تاریخی خود به فلسطین در سال ۱۳۵۰ هجری قمری در همایشی که در شهر قدس به مناسبت میلاد پیامبر اعظم(ص) برگزار گردید، شرکت کرد و با سخنرانی موثر خود درباره علل انحطاط مسلمانان و ضرورت پرهیز از دوگانگی و خطر نوین جنبش صهیونیست برای تسلط بر جهان اسلام، مسلمانان را دعوت به مقابله با صهیونیسم و دفاع از فلسطین میکند.
آیتالله شیخ عبدالکریم زنجانی یکی از فقهای نجف اشرف بود. وی در سال ۱۳۵۵(ق) به فلسطین سفر کرده و در مسجد الاقصی سخنرانی میکند. مفتی فلسطین بعد از سخنرانی ایشان میگوید: «سود این درس شما در مسجدالاقصی برای فلسطین و عرب و مسلمانان، بهتر از صدهزار سپاهی آماده کارزار بود».
آیت الله حکیم نیز یکی دیگر از مراجع نجف بود که با ارسال گروه علمی به کنفرانسها و پاسخ به استفتائات همواره تاییدگر مجاهدات فلسطینیان بود و در خط مبارزه با اسرائیل قرار داشت.
امام خمینی در سال ۱۳۴۷(ش) زمانی که در نجف بودند در پاسخ به نماینده گروه الفتح اجازه استفاده مقداری از وجوهات شرعی را به مقدار کافی در راه مبارزه با اسرائیل به مجاهدان فلسطینی میدهند.
شهید مطهری در تفسیر سوره نور و در بیان جریان افک به این شبهه پرداخته و به آن را رد میکند. ایشان ضمن تبیین مفهوم ناصبی، رواج این شایعه را دسیسه یهودیها میداند که برای از بین بردن احساس همدردی نسبت به فلسطینیها این شایعه را رواج میدهند. وی با نقل خاطرهای از سفر حج خویش نتیجه میگیرد که در فلسطین شیعیانی هم هستند که در بین سایر مردم فلسطین زندگی میکنند.
فقها و عالمان شیعه معاصر مانند آیتالله کاشانی، آیتالله بروجردی، آیتالله طالقانی، علامه طباطبایی، آیتالله گلپایگانی، آیتالله نجفی مرعشی، آیتالله بهبهانی، آیتالله سیدعبدالله شیرازی و…. و همچنین مراجع بزرگوار در قید حیات، همگی به نوبه خود در این موضوع مواضع روشنگری داشتهاند و تاکید همه این بزرگواران بر ضرورت حمایت از اسلام و «مسلمانان فلسطین»، هر گونه شبههای را درباره ناصبی بودن فلسطینیان میزداید. آیا اگر واقعا فلسطینیها ناصبی بودند، علما اینقدر در این باره حساسیت میداشتند؟ علمایی که غیرت دینی بیشتری داشتند، به قرآن و حدیث تسلط بیشتری داشتند و در عشق به امیر المومنین علیه السلام شهره بودند.
بیشتر مردم فلسطین، پیرو مذهب شافعی هستند و اتفاقا ابوعبدالله محمدابن ادریس شافعی، رهبر این فرقه، متولد غزه بوده است. پدر شافعی مرد فقیری از اهالی حجاز بود که به مکه و سپس به شام مهاجرت کرد و در «غزه» و «عسقلان» در فلسطین ساکن شد. شاید همین مساله در علاقمندی مردم فلسطین به مذهب شافعی تاثیر گذار بوده است. پیروان مذهب شافعی در میان اهل سنّت بسیار علاقمند به اهل بیت(علیهم السلام) هستند.
بسیاری از فلسطینیان اسامی فرزندان خود را از نام های اهل بیت(علیهم السلام) انتخاب می کنند و بر این نامگذاری نیز افتخار میکنند.
در منطقه غزه و دیگر مناطق فلسطین مساجد فراوانی وجود دارد که به اسم مبارک اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) نامگذاری شده است که در زیر به برخی از این مساجد اشاره میشود:
۱- مسجد علی بن ابی طالب (علیه السلام) در شهر غزه در محله زیتونه که بر اساس اخبار منتشر شده در شبکه العالم (در سایت خبری این شبکه موجود میباشد) در ۱۰ دی ماه جاری هدف موشکهای رژیم صهیونیستی قرار گرفت؛
۲- مسجد الحسین بن علی(علیه السلام) در محله الصبره نوار غزه؛
۳- مسجد الحسین بن علی(علیه السلام) در خیابان عین ساره شهر الخلیل؛
۴- مسجد علی بن ابی طالب(علیه السلام) در منطقه حواره از توابع شهر نابلس در کرانه باختری رود اردن؛
۵- مسجد فاطمه الزهراء(علیها السلام) در روستای ارتاح در جنوب طولکرم؛
۶- مسجد فاطمه الزهراء(علیها السلام) در شهر نابلس.
اعتقاد به قیام حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) در آخر الزمان و پرکردن زمین از عدل و داد بعد از این که سرشار از ظلم و جور شده است، یکی از باورهای مشترک میان مذاهب اسلامی است. همین باور و عشق به مهدی مصلح، در فلسطین یکی از وسایل بسیج نمودن مخلصان و مجاهدان مبارز با صهیونیست است.
فلسطینیها در مساجد این کشور برای آماده شدن و جهاد در رکاب مصلح آخر الزمان، با مهدی موعود بیعت میکنند.
همین بیعت با مهدی موعود، در وصیت نامه یکی از شهدای بزرگ جنبش حماس به نام «نضال فرحات» آمده است. نضال فرحات سازنده موشکهای «قسام» است که باعث ایجاد رعب و وحشت در قلب اسرائیلیان شده است.
فرحات در ضمن وصیتنامه پرشور خود مینویسد:
“… هذا الزمان زمن المهدی فأنا أبایعه من الآن متى ظهر…” این زمانه دوران مهدی است و من با او از هم اکنون تا زمانی که ظهورکند، بیعت میکنم.
درست در همان زمانی که فلسطینیها و بویژه ساکنان غزه متهم به ناصبیگری میشوند، از سوی رسانههای غربزده، وهابی یا گروههای علیه مقاومت، متهم به شیعهگری و ابزاری برای گسترش تشیع در فلسطین میشوند. مقالات متعددی در این رابطه نوشته شده است که به عناوین برخی از آنها اشاره میشود:
اینها عنوان برخی از مقالههایی است که در این موضوع نگاشته شده است. همه این مقالات در سیاق و ساختار شیعههراسی؛ بلکه مقاومت هراسی از زاویه تحریک مذهبی و نشان دهنده آن است که آنها حامی شیعیان یا گسترشدهنده شیعه هستند. دقیقا شبیه همان چیزی که در این سو مشاهده میشود با این تفاوت که در این سمت آنها متهم به ناصبیگری و از آن طرف متهم به ابزاری برای گسترش شیعه میشوند. در واقع خط فکری سوءاستفاده مذهبی در هر جامعهای، مینگرد که حساسیت آن جامعه روی چه موضوعی است.
برخی مفهوم ناصبی را توسعه داده و با استناد به روایتی دال بر این که ناصبی بر دشمنانِ دوستانِ اهل بیت هم اطلاق میشود، میگویند محبت مردم فلسطین نسبت به اهلبیت علیهم السلام را هم اگر قبول کنیم، اما از آنجا که با دوستان اهل بیت دشمنی دارند؛ لذا ناصبی محسوب میشوند. چنان چه امام صادق علیه السلام فرمود: ناصبی آن كس نیست كه ما اهل بیت را دشمن بدارد؛ زیرا بیتردید كسی را نیابی كه گوید: من دشمن محمد و آل محمد هستم؛ بلكه ناصبی آن كس است كه با شما شیعیان دشمنی كند، در حالی كه میداند شما ولایت ما را پذیرفتهاید و از شیعیان ما هستید.
با چشم پوشی از صحت یا عدم صحت سند، حدیث از لحاظ محتوا و متن با تاریخ قطعی اهل بیت تعارض دارد. در طول تاریخ اهل بیت علیهم السلام دشمنان آشکار داشتند که ۷۰ سال در منابر بر علی علیه السلام لعنت میفرستادند. دشمنان اهل بیت حتی خود امام جعفر صادق را نیز شهید کردند.
جواب دیگری که از استدلال به این روایت داده میشود این است که دشمنی با دوستداران اهل بیت و شیعیان آنان تنها در صورتی نصب دانسته میشود که دشمنی با آنان به خاطر محبت و پیروی از اهل بیت باشد.
یکی از مباحثی که در ارتباط با حماس مطرح میشود این است که حماس در سوریه با داعش همپیمان بود!!
حماس هرگز با داعش همپیمان نبود. وقتی که داعش به سوریه آمد، حماس از سوریه خارج شده بود و خروج از دمشق را اعلام کرده بود. تنها بخشی از شاخه نظامی حماس آن هم در رتبههای پایین آن، با برخی از گروههای معارض سوریه (البته نه با داعش و جبهة النصرة) همراهی کردند و آن هم به دلیل تجانس فکری و به خاطر ماهیت نظام بشار اسد بود و اتفاقاتی که در سوریه اتفاق میافتاد.
دکتر هادی معصومی زارع، دکترای رشته مطالعات خاورمیانه از دانشگاه تهران و نویسنده چندین کتاب در باب داعش و جریانهای افراطی، درباره نقش حماس در سوریه تحلیلی به این مضمون ارائه کرده است:
حماس هم مثل سایر جنبشهای اجتماعی لایه به لایه بوده، از دو لایه نظامی و سیاسی تشکیل شده است. در سوریه با سه حماس مواجه بودیم: شاخه سیاسی، شاخه نظامی داخل و شاخه نظامی خارج. شاخه سیاسی حماس هم خود چند لایه دارد.
گروه اول که متشکل از خالد مشعل و موسی ابو مرزوق بودند که به محور قطر و ترکیه متمایل شدند و با پرچم جیشالحر هم عکس گرفتند. با توجه به فضای پیش آمده و فشارهایی که قطر وارد کرد و پیشنهادهایی که برای بازسازی غزه ارائه داد، این ها به سمت قطر و ترکیه متمایل شدند.
گروه دوم متشکل از محمود الزهار و یحیی السنوار، در جهت مخالف گروه اول بودند. آنها تصریح میکردند که مخالف خروج از دمشق بوده و هم پیمان ایران هستیم.
گروه سوم هم با این که بیشتر متمایل به گروه خالد مشعل بود، ولی میان این دو طیف قرار داشت که هم با ایران ارتباطش را حفظ میکرد و هم با پرچم جیش الحر عکس میانداخت.
بنابراین شاخه سیاسی حماس در بحران سوریه اصلا یک دست نبودند.
اما شاخه نظامی داخل اساسا مستقل از شاخه سیاسی است. این شاخه هر چند که بودجه خود را از شاخه سیاسی میگیرد؛ اما برنامههای خودش را دارد و حرف نهایی بر روی زمین را این شاخه میزند. شاخه نظامی داخل یکپارچه به حمایت از ایران و بشار اسد ایستادند. این گروه دو نامه منتشر کردند؛ نخست خطاب به خالد مشعل با عنوان” تحریر فلسطین یاتی بالصلاح ولیس بالمال” و در نامه علنی دوم نیز همسوئی با ایران و حزب الله را اعلام کردند و تاکید کردند که فلسطین با پول آزاد نمیشود؛ بلکه با سلاحی آزاد خواهد شد که ایران در اختیار ما قرار میدهد. نامهای هم در سال ۲۰۱۲ یا ۲۰۱۳ که اوج بحران سوریه بود، در حمایت از مقاومت و ایران و سوریه به شهید سلیمانی نوشتند که صراحتا اعلام موضع کردند.
انشقاقی در بین حماس به وجود آمد که میتوانست به نابودی این گروه بیانجامد؛ اما ایران با دید بلندمدتی که داشت ارتباط با حماس را حفظ کرد، اگر ایران اراده انشقاق در بین حماس را داشت، کاملا قابل تحقق بود.
اما گروه شاخه نظامی خارجی که بیشتر آنها در سوریه مستقر بودند، رتبه بالایی نداشتند و از چهرههای اصلی نظامی به شمار نمیآمدند.
در جمع بندی تحلیل حضور حماس (گروه خالد مشعل و تا حدی اسماعیل هنیه) در سوریه هر چند که عملی نامناسب و ناپخته بود؛ اما باید اتفاقات جانبی را هم در نظر گرفت. آنان از طرفی تحت فشار جامعه اهل سنت بودند و از سوی دیگر دولت سوریه هم دچار برخی اشکالات بود. با این حال حماس علیه مقاومت اعلام جنگ نکرد؛ بلکه بر خروج از دمشق تاکید کرد.هرچند مجموعه این اقدامات خطا و اشتباه محاسباتی بود که نباید انجام میدادند.
Δ