حجتالاسلام والمسلمین برجی در این مراسم خاطرهای از دفاع مقدس تعریف کرده و عنوان کرد: این خاطره سه ویژگی مهم دارد: اول ؛ اینکه این خاطره برای ما طلاب بسیار پند آموز و کارآمد است؛ دوم، اینکه اين خاطره ازکسانی نقل میشود که اگر نگویم بی نظیر، قطعا از الگو های کم نظیر می باشند؛ سوم، اینکه این خاطره تا کنون جایی نقل نشده است.
وی ادامه داد: در سال های جنگ، بنده وتعدادی از دوستان در جبهه های جنوب بودیم. آن موقع، رهبر معظم انقلاب وشهید چمران، گروه جنگ های نامنظم را تشکیل داده بودند ومقر آنها در استانداری اهواز بود. در آن مقطع شهر اهواز زیر آتش دشمن بود وهرلحظه امکان داشت اهواز محاصره شده وسقوط کند؛ لذا رهبر انقلاب وشهید چمران به شدت در حال تلاش جهت ساماندهی امور بودند. ما هم که در گروه جنگ های نامنظم بودیم خبر دار شدیم، آقا میرزا جواد تهرانی جهت حضور در جبهه های حق وارد اهواز شده و محضر این عالم جلیل القدر رسیدیم. دیدیم ایشان باقدی خمیده درحالیکه یک اسلحه کلاشینکف در دست دارد، با عزمی استوار چون کوه قدم برمیدارند. یکی از برادران سپاه من را کنار کشید و گفت حاج آقا اصرار دارند همین حالا عازم خط مقدم جبهه شوند، اگر میتوانید ایشان را منصرف کنید چون حالا مصلحت نیست و آنجا برای ایشان مناسب نیست وخطرناک است.
حجت الاسلام والمسلمین برجی افزود: بنده به ایشان عرض کردم آقا جان فعلا مصلحت نیست شما خط مقدم بروید ایشان دو بار پشت سر هم فرمودند خیرباید بروم: سارعو الی مغفره من ربکم ، سارعو الی مغفره من ربکم. بعد به سمت تپه های الله اکبر خط مقدم جبهه حرکت کردیم .ایشان در طول مسیر جملاتی فرمودند که بسیار برای من جالب وعجیب بود؛ گفتند: من میترسم مردم برداشت بد کنند و اگر نه هر وقت اسم امام خمینی رحمت الله علیه برده میشد می گفتم علیه السلام! این قدر به امام ارادت داشتند. همچنین گفتند: من خدمت امام رسیدم خواستم دست امام را ببوسم، ایشان نگذاشتند. افتادم و پای ایشان را بوسیدم. این نشانه حب ایشان به امام و اعتقاد به راه امام بود.
Δ